سایت همسریابی موقت هلو


آیا عضویت در کانال ازدواج موقت پارسیان رایگان است؟

همیشه یه خلا بزرگ توی کانال تلگرامی ازدواج موقت پارسیان احساس می کنی که چاره ای جز تحملش نداری کانال ازدواج موقت پارسیان با پوزخندی

آیا عضویت در کانال ازدواج موقت پارسیان رایگان است؟ - کانال ازدواج موقت پارسیان


ازدواج موقت پارسیان

 

از جا برخاست وپشت پنجره اتاقش ایستاد هوا تاریک بود و او مجبور بود

در این هوای بارانی به خانه برگردد

از اتاق خارج شد و در حالی که مادرش را مخاطب قرار می داد گفت: مامان چرا بیدارم نکردی!

با دیدن کانال تلگرام ازدواج موقت پارسیان

صدای مادرش از اتاق پدرش برخاست که گفت: چند بار اومدم بیدارت کنم، دیدم تو خواب نازی دلم نیومد به طرف اتاق پدرش رفت اما در آستانه در با دیدن کانال تلگرام ازدواج موقت پارسیان که با پدرش سرگرم صحبت بود

جا خورد کانال تلگرامی ازدواج موقت پارسیان که متوجه حیرتش شده بود با مهربانی ساختگی گفت: حاضر شو تا هوا از این بدتر نشده زودتر برگردیم خونه ناهید اعتراض کنان گفت: حالا که زوده شام بخورید بعد از شام برید شما لطف دارید ولی بیشتر از این مزاحمتون نمی شیم سایه بهت زده به طرف اتاقش برگشت. صدای پدرش را پشت سرش شنید که می گفت: این چه حرفیه پسرم اینجا خونه خودتونه مانتواش را پوشید وبا برداشتن شالش ازاتاق خارج شد اصلا نمی توانست دلیل وجود کانال ازدواج موقت پارسیان را درآن جا بفهمد با خداحافظی از خانواده اش به همراه کانال ازدواج موقت پارسیان از سالن خارج شد روی پاگرد پله کانال ازدواج موقت پارسیان کانال ازدواج موقت عفت راباز کردو روی سرش گرفت وگفت: بیا زیر چتر تا خیس نشی خودش را کنار کشید وگفت: من عاشق بارونم! سریع می رم خیس نمیشم کانال ازدواج موقت عفت را به زور به دستش داد وعصبی گفت: عاشق هرچی می خوای باش، اما لجبازی رو بذار کنار، چون این بارون نم نم نیست که خیس نشی سپس یقه بارانی اش را بالا کشید وسریع از پله ها پایین رفت و با گام های بلند وعصبی از در حیاط خارج شد سایه هنوز مبهوت رفتارش بود وقتی کنارش در ماشین نشست در حالی که کانال ازدواج موقت عفت خیس در دستش را می بست با حیرت زمزمه کرد نمی دونستم این همه بارون زده؟

جوب پر آبه! اگه کمتر می خوابیدی، متوجه می شدی چقد بارون زده با تعجب به طرفش برگشت وگفت: خوابیدن من! برا شما مشکلی ایجاد می کنه ؟! برای دنده عقب رفتن به طرفش خم شد ودر همان حال گفت: نه، فقط من اصلا فلسفه خواب تورو نمی فهمم من کلی کمبود خواب دارم که با یکی دو ساعت رفع نمی شه می تونی بهم بگی، کل روز تنهایی تو خونه چکار می کنی که این همه کمبود خواب داری من بیشتر روزها کلاس دارم، تازه خودتم که می دونی حجم درس هام امسال خیلی زیاده با این وجود، رویه هم رفته سه روز در هفته بیکاری، که می تونی کلی استراحت کنی آهی کشید وبا لحنی درد آلود گفت: وقتی فکرناراحت ومشغول باشه، همیشه یه خلا بزرگ توی کانال تلگرامی ازدواج موقت پارسیان احساس می کنی که چاره ای جز تحملش نداری کانال ازدواج موقت پارسیان با پوزخندی گفت: فکر تو ناراحته واین همه می خوابی، اگه راحت بود چقد می خوابیدی ؟!

با کج خلقی جواب داد تو حتی به خوابیدن منم حسادت می کنی آرام زمزمه کرد: به این همه بیخیالی تو حسادت می کنم با نگاهی غضبناک به طرفش برگشت وگفت: بی خیالی من!

کانال تلگرامی ازدواج موقت پارسیان به خواسته او بوده

نکنه توقع داری خودمو حلقه آویز کنم تا باورت بشه چی به روزم اوردی مغرورو خشن گفت: من بلایی سر تو نیوردم، فراموش کردی این کانال تلگرامی ازدواج موقت پارسیان خواسته خوده، تو بوده همیشه دهانش را با همین جمله می بست اینکه این کانال تلگرامی ازدواج موقت پارسیان به خواسته او بوده گریه اش گرفته بود در دل زمزمه کرد چرا هیچ کس مرا نمی فهمد و همه فقط مرا مقصر می دانند برای پایان دادن به بحث نفس عمیقی کشید وگفت: حالا چی شده که گذرت به اینجا افتاده ؟نگو که به خاطر من اومدی که اصلا باورم نمی شه!سرد وبی احساس جواب داد: داشتم از اینجا رد می شد با دلخوری گفت: می خواستم شب رو اینجا بمونم، خودت گفتی وقتی نیستم خونه در آرامشه حالا هم خیلی دور نشدیم، می خوای برمی گردم از حرفی که زده بود پشیمان شد کانال تلگرام ازدواج موقت پارسیان برای ضد حال زدن استاد بود ؛ بی حوصله نگاهش را به بیرون انداخت وبا لحن آرامی گفت: اگه برگردم مامان، بابا نگران می شن فکرمی کنن چی شده که برگشتم!! کانال تلگرام ازدواج موقت پارسیان هم بدون اینکه جوابش را بدهد در سکوت به رانندگیش ادامه داد.

کانال تلگرام ازدواج موقت پارسیان دور نماند

در افکارش غوطه ور بود که اتومبیلی آشنا از آن سمت توجهش را جلب کرد، وقتی از کنارشان رد می شد بی اختیار به عقب برگشت تا که راننده را ببیند، این حرکت از نگاه تیزبین کانال تلگرام ازدواج موقت پارسیان دور نماند و پرسید ؟

چیزی شده ؟

نه فقط فکر کنم اون ماشین نیما بود که الان رد شد با نگاهی پر از شک به طرفش برگشت وبا لحنی جدی پرسید: نیما! نیما دیگه کیه ؟ داداش نازنینو میگم! داداش نازنین این

همه شخص مهمیه؟ بی اختیار ونسنجیده گفت: برامن همونقدر مهمه که برای نازنین هست پوزخندی زد وگفت: جدی اینو نمی دونستم! لحن کلامش پراز نیش کنایه بود که سایه اصلا از آن خوشش نیامد به همین دلیل به طرفش برگشت وپرسید: منظورت چیه ؟ نگاهش را به خیابان دوخت وخشک و سرد نجوا کرد: منظوری نداشتم

مطالب مشابه


آخرین مطالب