افتخار پیشانی همسر موقت هلو را بالا گرفته
فضل فروش همواره حامی من بود و مثل یک پدر از من مواظبت کرده است. همسرهلو و اما هرود دست هر کسی را که به طرف من دراز شده بود قلم می کرد. آن ها هنر پیشگان گمنامی هستند ولی باور بفرمایید که انسان های شریف و سربلندی هستند. من از شما درخواست می کنم که بپاداش تمام کارهایی که در حق من کردند اگر هرگز محتاج شدند از کمک به آن ها دریغ نکنید. به طور حتم این که من با افتخار پیشانی همسر موقت هلو را بالا گرفته و بدون احساس شرم بوسه پدرانه شما را قبول می کنم حداقل قسمتی بخاطر زحمات و فداکاری آن ها بوده است.
تنها چیزی که از زندگی گذشته خودم پشیمان و از آن رنج می برم این است که من قربانی بی گناه واقعه وحشتناکی که برای دوک پسر شما اتفاق افتاد بودم. من آرزو می کردم که تحت شرایط بهتری وارد خانواده شما بشوم. دختر عزیز من... تو هیچ دلیلی نداری که بخاطر همسرهلو موضوع خودت را ملامت کنی. اتفاقاتی که افتاد هر چند نامطوب بود ولی در نهایت ترا صحیح و سالم بدست من رساند و خوشحالی پیدا کردن تو هر مشکل دیگر را می پوشاند. مشکلاتی که تو بدون شک در زندگی گذشته همسر يابي موقت هلو داشته ای وبا مشکلی که هم اکنون من به عنوان یک پدر با پسر خودم دارم قابل مقایسه است. حالا به من بگو... آن جوان شایسته و برازنده که بنظر می رسید در راس کسانی که برای نجات تو آمده بودند چه کسی است. همان کسی که والومبروز را به همسریابی هلو روز انداخت. حتما هلو همسريابي هم یک هنرپیشه و متعلق به گروه هرود است هرچند که از ظاهر و رفتارش و شهامتش این طور بنظر می رسید که یک نجیب زاده باشد.
همسر یابیه هلو که گونه هایش سرخ شده بود گفت: بله پدر عزیزم... هلو همسر هم یک هنرپیشه است و در گروه ما کار می کند. ولی من بی میل نیستم که نزد شما پدر بزرگوارم سر همسریابی هلو موقت را افشا کنم. این راز برای دوک دو والومبر هم افشا شده است و من حالا به شما می گویم که در زیر ماسک کاپیتان فراکاس یک نجیب زاده والا تبار از خانواده بسیار قدیمی پنهان شده است. مطمئنا شما نام این خانواده را می دانید. شاهزاده گفت: حقیقت دارد... این البته چندان دور از ذهن نیست که کسی که پنج در پنجه شخصی مثل دوک دو والومبروز انداخت نبایستی همسر موقت هلو را کمتر از او احساس می کرده است. یک خون اصیلزادگی برای چنین کاری لازم است. فقط یک اصیل زاده می تواند یک اصیل زاده دیگر را شکست بدهد همانطور که الماس هم فقط با الماس بریده می شود.
همسر يابي موقت هلو که رنگش سرخ شده بود
به غرور شاهزاده پیر به همسرهلو ترتیب لطمه ای وارد نشده بود و جنگیدن و زخمی شدن پسرش بدست یک آدم معمولی صورت نگرفته بود. هیچ چیز شرم آوری در دوئل بین دو اصیل زاده وجود ندارد. پیر مرد نفس راحتی کشید. بعد با لبخندی درحالی که چشمانش برق می زد از همسر یابیه هلو سؤال کرد: حال لطفا به من اسم واقعی او را بگو. اسم این مدافع دلیر بی گناهان و معصومان را از من پنهان نکن. همسر يابي موقت هلو که رنگش سرخ شده بود و صدایش کمی می لرزید گفت: هلو همسريابي بارون دو سیگونیاک است. من اسم هلو همسر را بدون ترس برای شما افشا می کنم برای این که می دانم شما بالاتر و سخاوتمند تر از هستید که بخاطر اتفاقاتی نا مطلوبی که افتاد در صدد انتقام از همسریابی هلو موقت باشید. او از همسریابی هلو پیروزی که بدست آورده بود نفرت داشت. شاهزاده فکری کرد و گفت: سیگونیاک ؟... من فکر میکردم که این خاندان قدیمی و بزرگ منقرض شده است.
آیا او از گاسکونی نیامده است؟ چرا... قلعه او در نزدیکی ' داکس ' قرار گرفته است. درست است... و سیگونیاک ها دارای یک آرم خانوادگی زیبا هم هستند. این آرم از سه لک لک طلایی که در یک مزرعه آبی رنگ هستند تشکیل شده است. بله. .. همان طور که گفتم این خانواده از قدیمی ترین و برجستیه ترین همسریابی هلو ورود هستند. در حقیقت کمتر خانواده ای در فرانسه از حیث قدمت و افتخارات به پای آن ها می رسند. پارامد دو سیگونیاک از چهره های درخشان جنگ های صلیبی دوره اول بود. ریمبو دو همسریابی هلو ورود که بایستی پدر این مرد جوان باشد دوست صمیمی و همنشین هانری چهارم در دوران جوانیش بود.