افسوس که دوست يابي انلاين پسر دیو سیرت من خواهر خودش را دزیده بود
این سؤالات بود که او را شکنجه می کرد. شاهزاده به خودش میگفت:
" آیا دوست يابي امکان دارد که دوست يابي تلگرام دختر جوان دختر کورنلیا و من باشد؟ شغل او، سن او، صورت زیبا و شیرین اش که شباهت به کورنلیا دارد و حالت صورتش که بی شک به صورت یک شاهزاده خانم شباهت دارد همه و همه حکایت از دوست يابي اينترنتي دارد که دوست يابي در انگلستان هنر پیشه جوان می تواند دختر گمشده من باشد. افسوس...افسوس که دوست يابي انلاين پسر دیو سیرت من خواهر خودش را دزیده بود که بزرگترین جنایتی است که کسی می تواند مرتکب شود. آه... من تا چه حد برای خطایی که در جوانی مرتکب شده ام بایستی مجازات شوم. "
ایزابل بالاخره چشمان خود را گشود و اولین نگاهش به صورت شاهزاده افتاد دید که شاهزاده انگشتر او را از انگشتش خارج کرده و در دست خودش نگاه داشته است. به نظر ایزابل می آمد که او دوست يابي تهران مرد محتشم را قبلا دیده است. ولی وقتی که جوان بوده است. وقتی که موها و ریش او سفید نشده بود. دوست يابي مرد همان کسی بود که تصویرش روی پیش بخاری اطاق خودش بود.
قلب ایزابل مملو از محبت و احترام برای شاهزاده شد. ایزابل سیگونیاک را هم دید که نزدیک او زانو زده و با عشق و علاقه به او نگاه می کند. ستمگر هم آن جا بود و هر دو صحیح و سالم. بالاخره تلاش های آن ها مؤثر واقع شده و او حالا آزاد بود. دیگر او نمی بایستی از چیزی بترسد، چه برای خودش و چه برای دوستانش. او چطور می توانست از این همه محبت از آنان تشکر کند؟ شاهزاده که با دقت به او می نگریست در صورت ایزابل علاقه و احترام بخود را مشاهده می کرد و با صدایی آهسته گفت:
دوست يابي هلو انگشتر خاطرات گرانبهایی برای من دارد
" مادموازل... آیا شما میتوانید به من بگویید که دوست يابي اينترنتي انگشتر در انگشت شما چه میکند؟ دوست يابي هلو انگشتر خاطرات گرانبهایی برای من دارد. آیا مدت زیادی است که شما این انگشتر را دارید؟ "
ایزابل به آرامی و موقرانه گفت:
" دوست يابي انلاين انگشتر از زمان طفولیت با من بوده است. مادر بیچاره من آن را به من داد. "
شاهزاده با توجه و علاقه هر چه بیشتر پرسید:
" مادر شما چه کسی بود؟ آیا می توانید کمی در باره او به من بگویید؟ "
" اسم او کورنلیا و او یک هنرپیشه بود. او با همین گروهی که من الآن با آن ها هستم همکاری می کرد. "
شاهزاده با خود زمزمه کرد:کورنلیا... پس دیگر هیچ شبهه ای باقی نمی ماند که دوست يابي دختر چه کسی است. دوست يابي تلگرام همان کسی است که من سال ها دنبالش می گشتم و او را اینجا پیدا کردم. بعد شاهزاده با تلاشی بخودش مسلط شده و آرامش همیشگی اش را بدست آورده و به ایزابل گفت:
آیا به من اجازه می دهید که برای مدت کوتاهی دوست يابي تهران انگشتر را نگاه دارم؟ خیلی زود آن را بشما بر خواهم گرداند. هنرپیشه جوان که هر لحظه بیشتر و بهتر دوست يابي اينترنتي صورت مهربان را از زمانی که در گهواره بود بخاطر می آورد با احترام گفت: من با کمال میل دوست يابي در كانادا انگشتر را به شما تقدیم میکنم. شاهزاده بطرف سیگونیاک و همراهانش بر گشت و گفت:
آقایان... در هر شرایط دیگری حضور شما را با اسلحه و بدون دعوت در کاخ خودم مجاز احساس نمی کردم ولی من می توانم احساس شما را در حمله به دوست يابي تلگرام کاخ درک کنم. کاری که در تمام طول تاریخ این قلعه قدیمی هرگز صورت نگرفته بود. من می فهمم جواب زور، زور است و به همین جهت من از اتفاقاتی که امشب در دوست يابي هلو جا رخ داده چشم پوشی می کنم و شما بهیچ وجه لازم نیست از اینکه در ای عملیات شرکت داشته اید ناراحت و نگران باشید. اما دوست يابي در كانادا والومبروز کجاست که در دوست يابي در انگلستان سن و سال پیری آبروی مرا برده است؟