سایت همسریابی موقت هلو


صیغه یابی پیامکی چگونه است؟

از دست مراکز صیغه در تهران قاپید ازپله ها بالامی رفت که صدای زنگ تلفن برخاست بی توجه وارد اتاقش شد که صدای آرمین را شنید که داد زد: تلفن باتو کار داره لباس

صیغه یابی پیامکی چگونه است؟ - صیغه یابی پیامکی


صیغه یابی

 

وارد آشپز خانه شد و چیزی برداشت و به جای اولش برگشت صیغه یابی پیامکین به طرفش نیم نگاهی انداخت.

در حالی که لباس راحتی پوشیده بود روی مبل لمیده ودر حالی که به صفحه تلویزیون خیره شده بود. به خودش جرات داد و دوباره پرسید  بیرون نمیری ؟

 بودنم ناراحتت می کنه ؟

 همیشه همین گونه بود جوابش را به بدترین شکل ممکن می داد. دلش می خواست جوابش را هم به تندی سوالش بدهد ولی حوصله جدل دیگری را نداشت پس صیغه روزانه گفت:  اگه میمونی شام درست کنم  توکه برده من نیستی، خودم یه چیزی از بیرون می گیرم آرمین هنوز از دست او دلخور بود و این از تندی لحن کلامش مشخص بود طاقت درشت گویی را نداشت به همین دلیل نتوانست خودش را کنترل کند وبا ناراحتی گفت: رو شکر که قراره ما فقط هشت ماه با هم زندگی کنیم، چون اگه می خواستیم تا آخر عمر با هم باشیم مطمئنا آخرش یکی از ما، یکی دیگه رو می کشت با صیغه روزانه  در حالی که نگاهش به صفحه تلویزیون بود به سیب در دستش گازی زد وگفت:  و مطمئنا اونی که کشته می شد من نبودم از جا برخاست وگفت:  من هم قبل از اینکه بدست تو کشته بشم حتما" خودمو می کشم  اینکه خیلی خوبه دیگه دست منم به خونت آلوده نمی شد لباس های اتو کشیده اش را روی مبل کناریش نهاد و گفت:  اماقبلش یه نامه می نویسم که از دست تو خودکشی کردم، اینجوری تو رو هم گرفتار می کنم  در اون صورت هم من جرمی مرتکب نشدم، چون این ثابت می کنه تو خودت مشکل روانی داری لباس های خودش رابرداشت و گفت:  پس رو دوباره شکر، که از عمراین زندگی کمتر از شش ماه دیگه باقی نمونده.

آرمین خیره نگاهش کرد وریلکس با سنگ دلی تمام گفت:  و من برای آخرش لحظه شماری می کنم. برای کنترل خشمش نفس عمیقی کشید و در حالی که برای رفتن به اتاقش از کنارش رد می شد گفت:  می خوام درس بخونم لطف کن و ولوم اینو ببر پایین! می خواستی وقتی تمام روز با اون دوست صیغه یابی پیامکی می گفتی و می خندیدی یکم فکر درس های فردات هم باشی.

به طرف پله ها رفت وگفت:  فکر نکنم این مورد اصلابه تو مربوط بشه.

از دست مراکز صیغه در تهران قاپید

ازپله ها بالامی رفت که صدای زنگ تلفن برخاست بی توجه وارد اتاقش شد که صدای آرمین را شنید که داد زد:  تلفن باتو کار داره لباس هایش را روی تخت گذاشت وسریع از اتاق خارج شد و با هیجان گوشی سیار را از دست مراکز صیغه در تهران قاپید و گفت:  بله  بله وزهر مار، بله ودر بی درمون، تو هنوز گوشی نخریدی ؟

 حالا مگه چی شده، چرا آمپر چسبوندی  باید چی بشه، داشتم از ترس سنکوپ می کردم  تو وترس، باور نمی کنم!!

نگاهش روی صيغه مي شوم که عمیق به او خیره شده بود افتاد و صیغه روزانه گفت:  نازی یه لحظه گوشی دستت، می رم اتاقم هنوز قدمی برنداشته بود که صيغه مي شوم سرد گفت:  با تلفن کار دارم حرفتو همین جا بزن به اجبار روی صندلی میز نهار خوری نشست وچون فاصله اش از کم بود با حالتی نجواگونه گفت:  راستی چشمت روشن! سایت معتبر صیغه یابی با خوشحالی جواب داد:  ناقلا تو از کجا می دونی، نکنه خودش بهت خبر اومدنش و داده  نه بابا با چی می خواست بهم خبر بده، من که گوشی ندارم  پس از کجا فهمیدی، اون که تازه رسیده ؟وقتی می خواستم برگردم خونه ماشینش از کنارمون رد شد، حالا چکار کردی جریان رو بهش گفتی ؟! ) جریان ازدواجش با سروش ( نه هنوز، مامان می گه، بذار سر فرصت بهش بگیم  مامانت راس می گه سر فرصت بهتر می تونی مخش و بزنی دلش می خواست از سایت معتبر صیغه یابی بپرسد در مورد ازدواجش چیزی به نیما گفته یا نه ولی حضور صيغه مي شوم که ششدانگ حواسش پیش او بود، منصرفش کرد صیغه یابی پیامکی که آهسته صحبت کردنش را حمل بر معذب بودنش می دید گفت:  با من کاری نداری  نه عزیز، فردا می بینمت گوشی را کنار آرمین رو مبل انداخت وبرای رفتن به اتاقش برگشت. هنوز قدمی برنداشته بود که آرمین با کنایه گفت: خبر اومدن نیما این همه مهم بود! به طرفش برگشت وبا حیرت به او زل زدو گفت:  تو گوش وایساده بودی! با تمسخر لبخندی زد وگفت:  با ولم صدایی که تو داری، اصلا نیازی به گوش وایسادن نیست  با این وجودم اجازه نداشتی به حرف هام گوش بدی  یعنی می گی باید کرمی شدم، شایدم توقع داری پنبه تو گوشم بچپونم حرصی گفت:  من اینجا مهمونتم وتو باید رعایت حضورمودر هرحالی بکنی  من فقط برام جالبه بدونم برگشتن این پسر چقدر برای مهمون عزیزم ارزشمنده، همین!

مراکز صیغه در تهران جواب داد  اومدن اون فقط برا صیغه یابی پیامکی مهمه نه برای من!

سابقه نداشت صیغه یابی پیامکین این همه دیر کند

 پس چرا خبرش ودارن به تو می دن بی توجه برگشت ودر حالی که از پله ها بالا می رفت گفت:  برا اینکه خوشحالی صیغه یابی پیامکی، خوشحالی منم هست باصدای بلندی گفت:  می خوام پیتزا سفارش بدم تو هم می خوری؟

 با اینکه شام نخورده بود و احساس گرسنگی می کرد. اما به خوبی می دانست که آرمین در طی فرصتیست که تلافی کند به همین دلیل گفت:  من چیزی میل ندارم. شب بخیر در حالی که جزواتش را ورق می زد کلافه نگاهی به در کلاس انداخت اما خبری از صیغه یابی پیامکی نبود دوباره نگاهی به ساعتش انداخت کمی دیر کرده بود.سابقه نداشت صیغه یابی پیامکین این همه دیر کند.

در همین لحظه صیغه یابی پیامکین با چهره بشاش همیشگی وارد کلاس شد ویک راست به سمتش رفت ودرحالی که کتاب هایش را روی میز می گذاشت شادمان گفت:  سحر خیز شدی خانم خوشگله!  

خیلی هم زود نیست، تو دیر اومدی. روی صندلی کناریش نشست وگفت:  داشتم با نیما حرف می زدم.  

خوب نتیجه مذاکراتتون چی شد.

امروز می ره تحقیق، امشب جواب قطعیش و می ده.  به سلامتی، مبارکه عروس خانم .  نگاه نگرانش را به سایه دوخت و گفت:  خیلی می ترسم، سایه. نکنه . می دانست که صیغه یابی پیامکین به سایت معتبر صیغه یابی بیشتر از هرچیزی در این شرایط نیاز دارد پس ببا محبت دستش را در دست گرفت وگفت: نکنه چی!.

 نگرانی به خودت راه نده سروش پسر خوبیه آخه فقط خوبیش که ملاک نیست.  حالا بذار نیما جواب بده، بعد قمبرک بزن .. با غصه گفت:  اگه بابا بود بهتر با این مسائله کنار می امد.

مطالب مشابه


آخرین مطالب