سوار پنل کاربری صیغه موقت هلو شدم و روشنش کردم
گلایل بابا، کی پشت فرمون می شینه؟ احتمالا پنل کاربری هلو. مواظب باش بابا جون، منو آدینه هم داریم می ریم شیراز. یعنی شمال نمیاین؟! نه دخترم، شما برین خوش بگذره. کاشکی حداقل یه روز میومدین. حالا ببینیم چی می شه. گونشو بوسیدم و ازش خداحافظی کردم. رسیدم به آدینه خانم. عزیزم، مواظب پنل کاربری سایت هلو باش. اصلا نگران نباشین، مواظبشم. بعداز دست تکون دادن با آدینه و بابا سوار پنل کاربری صیغه موقت هلو شدم و روشنش کردم.
خواهری، سلما اینا چجوری میان؟ با ماشین نامزد پنل کاربری همسریابی موقت هلو. شمال می ریم؟ شهر کدوم استان و می ریم مازندران. به پیشنهاد نامزد سولماز، شهرستان سواد کوه. فکر کنم خودشم اهل همونجاست. همین طوره. رسیدیم دم خونه خاله اینا. واسه مارال تک انداختم. با پنل کاربری صیغه هلو اومدن... پیاده شدم که پنل کاربری هلو پشت فرمون بشینه، چون من حالت خوبی نداشتم. پشت پنل کاربری صیغه موقت هلو سولماز اینا حرکت کردیم. هرچی باشه نامزدش کاملا به راه و مسیر وارده؛
و بازم اهنگای سوزناک پنل کاربری همسریابی هلو!
مارال: پنل کاربری سایت هلو بزن اون ضبطو بابا سه ساعته شبیه ماتم زده هاتو ماشینیم! پنل کاربری صیغه هلو با خونسردی گفت: سه ساعت و نیم! اووف! الان حرفه من اینه پنل کاربری هلو؟!! ضبطو بزن ببینیم! پنل کاربری سایت هلو: گلایل، ضبطو بزن. ضبطو روشن کردم. و بازم اهنگای سوزناک پنل کاربری همسریابی هلو! پنل کاربری صیغه هلو پوزخندی زد. دختر خاله، چند بار شکست عشقی خوردی؟ ابروهام پرید بالا. چی می گی واسه خودت؟ اولا اینا اهنگای من نیستن! دوما چه ربطی داره؟
یعنی هرکی اهنگ غمگین گوش میده شکست عشقی خورده؟ با خونسردی ادامه داد اینطوره بنظرم! لطفا نظراتتو واسه خودت نگه دار!!! ورودبه پنل کاربری هلو: اهم اهم! خوب حالا دعوا نکنید! بیاین اهنگای منو بزنید و فلششو داد به من که جلو نشسته بودم. فلشو زدم به ضبط، اولین اهنگی که اومد اهنگ حمیرا بود. پوفی کشیدم و اهنگو عوض کردم. اهنگ بعدی. وااای پنل کاربری سایت همسریابی هلو!! این چه وضعشه؟؟ فقظ همین دوتا اهنگو داشتی تو فلش؟! پنل کاربری سایت همسریابی هلو با خنده گفت: اره دیگه، فقط همینا به شمال می خوردن!
چشمم خورد به ساعت جلوی پنل کاربری صیغه موقت هلو
بعدشم ابروهاشو تند تند بالا انداخت. خیلی ناخودآگاه قطره اشکی از چشمم چکید. رفتم تو قعر خاطرات... صورت بانو اومد جلوی چشمم. سریع اشکمو پاک کردم و رومو از ورودبه پنل کاربری هلو گرفتم. چشمم خورد به ساعت جلوی پنل کاربری صیغه موقت هلو. دو و نیم. قرصم!!! دست پاچه قرصو از کیفم در اوردم و با اب معدنی قورتش دادم. گلایل، قرص خوردی؟ آره مسکن بود واسه سر دردم. چند ساعتی از مسیر گذشت و ما هم کم کم داشتیم به مقصد نزدیک می شدیم. سرمو به صندلی تکیه دادم و چشمامو بستم. و بیخیال لذت بردن از مسیر جاده های شمال شدم...
با صدایی که اسممو خطاب می کرد چشممو باز کردم، مارال بود و داشت می گفت که رسیدیم. از ماشین پیاده شدم... هوا تاریک بود. و ساعت موبایلم هشت شبو نشون می داد. تقریبا دوساعت خوابیدم! من!؟ تو ماشین! شایدم از تاثیرات قرصام باشن.... نمی دونم! پنل کاربری سایت هلو ساکمو داد بهم و گفت: چطور با وجود پیچ و خم جاده ییلاق بیدار نشدی؟! توکه خوابت انقدر سنگین نبود! نمی دونم پنل کاربری همسریابی هلو! شاید از تاثیرات مسکنی بود که خوردم!
شونه هاشو انداخت بالا و گفت: فکر کنم! وارد حیاط خونه شدیم. نه خیلی بزرگ بود و نه خیلی کوچیک. یه حوض کوچولو، دوتا الاچیق و دوتا درخت سیب خوش قامت که باعث شده بودن حیاط باصفا بشه ؛ رفتیم داخل خونه، که سبکش کاملا قدیمی و بومی بود و مشخص بود که تازه تمیز شده و عکس مامان و بابای عطا (نامزد پنل کاربری همسریابی موقت هلو) رو طاقچه بود. عطا می گفت خونه سه خوابست و قرار شد که منو ورودبه پنل کاربری هلو-سلما و سولماز و پنل کاربری سایت همسریابی هلو (اتاق بزرگتر) پنل کاربری هلو و عطا هرکدوم باهم تویه اتاق باشیم.
من در اولین اتاقو باز کردم و با پنل کاربری همسریابی هلو رفتیم توش
من در اولین اتاقو باز کردم و با پنل کاربری همسریابی هلو رفتیم توش. اتاقش تقریبا پونزده متر بود و وسایل ساده ای داشت؛ نکته مثبتش پنجره ی بزرگش و شمدونی های لب پنجره بودن. ورودبه پنل کاربری هلو ای بابا! یعنی اینجا یدونه تختم نداره؟ برگشتمو تیز نگاش کردم. پنل کاربری همسریابی هلو خانم دیگه نشنوم غر بزنیا!
پوفی زیرلب گفتو بعداز جابه جا کردن وسایلش رفت توهال. یکی در زد. بفرمایید. پنل کاربری صیغه هلو اومد تو و بخاری هیزمی رو روشن کرد. ما داریم می ریم تو جنگل یه دوری بزنیم، توهم می خوای بیا. ولی کلی واسه گردش وقت داریم. خب اونم هست، چون تقریبا دوهفته اینجاییم ولی دختر عمه هات خیلی اصرار دارن! چاره ای نیست!