عصبی از جا برخاست و رو در روی سایت همسریابی طوبی جدید ایستاد وگفت: نه تو مجبور نیستی سایت همسریابی طوبی جدید، چون من همه چیزو به خانواده ات میگم. واجازه نمیدم بیشتر ازاین اذیت بشی.
این زندگی منه همسریابی طوبی شیراز
وحشت زده گفت: تو می خوای اونا رو نابود کنی! کسی که داره نابود میشه تویی، نه اونا، قبول داشته باش که ریسک بزرگی رو زندگیت کردی، تو با اون کانال همسریابی طوبی چند ماه پیش خیلی فرق کردی تن صدایش را کمی پایین آورد وادامه داد تو مثل یه گل سرحال بودی اما حالا کاملا مشخصه چقدرتحت فشار و افسرده ای این زندگی منه همسریابی طوبی شیراز، سرنوشت از پیش تعین شده ام تو باید با این سرنوشت مبارزه می کردی
نه خودتو بدبخت می کردی آرام گفت: ما دیگه ازدواج کردیم و کاری از دست من برنمیاد
ولی میشه راحت طلاق گرفت نمی تونم همسریابی طوبی شیراز! نمی تونم بعد از دو ماه زندگی مشترک جدا بشم، . ..مردم چی میگن! پرازخشم به تندی گفت: به مردم چه! از لحن خشمگینش ترسید و آهسته نجوا کرد: من نمی تونم، تو که وضعیت بابام و می دونی! کلافه نفس عمیقی کشید و دوباره روی نیمکت کنارش نشست وبا لحنی که سعی می کرد نهایت ملایمت و مهربانی را داشته باشد گفت: تو نگران اون ها نباش کانال همسریابی طوبی ، خودم باهاشون حرف می زنم، بهشون می گم که هیچ علاقه ای بین تو و اون آقا نیست وفقط دارید همدیگه رو تحمل می کنید همسریابی طوبی شیراز گفتن این حرف به این راحتی ها نیست، اونا خودشون و مقصر بدبختی من می دونن. بابام اگه بفهمه در جا سکته میزنه، من تحمل اذیت شدنش وحتی برا یه لحظه هم ندارم، بذار مدتی رو که باهم قرار گذاشتیم تموم بشه ممکنه دیر بشه، اگه تا اون موقع بهت علاقه مند شد و راضی نشد ازت جدا بشه چی؟
انوقت می خوای چیکار کنی ؟ با اینکه قلبا از حرف طوبي همسريابي شادمان شد ولی به روی خودش نیاورد و با لحنی غم گرفته ای با حسرت گفت: اون به من علاقمند نمیشه طوبي همسريابي، چون یکی دیگه رو دوست داره، این بازی هم از روز اول به همین دلیل شروع شده طوبي همسريابي با حیرت به او خیره شد و گفت: یعنی تو می دونستی اون یکی دیگه رو دوست داره و باز حاضر شدی این خفت و خاری رو تحمل کنی! پس کجاست اون ربات همسر یابی طوبی مغرور و یک دنده ای که من می شناختم ؟ بغض الود گفت: مجبور بودم، توی اون شرایط به خاطر بابام حاضر بودم بدتر از این ها رو تحمل کنم از جا برخاست و عصبی چند قدم برداشت.
تو خیلی لجبازی ربات همسر یابی طوبی
کلافه دستی میان موهای پرپشتش کشید وبا آهی عمیق مقابلش نشست و در چشمانش زل زد و گفت: تو خیلی لجبازی ربات همسر یابی طوبی، لجبازترین دختری که توی تمام عمرم دیدم و با این لجبازی احمقانه داری زندگی خودت و به باد میدی ولی باور کن من تاآخر پشتت هستم ونمی زارم که خانواده ات اذیت بشن،
بابات یه آه هم بکشه بیا با هم بریم و همه چیزرو بهشون بگیم اون ها از اینکه تو بخاطرشون با زندگیت بازی کردی
هیچ وقت خوشحال نمیشن، پس حالا بهشون بگی خیلی بهتر از اینه که چند ماه دیگه متوجه بشن نگران حرف مردم هم نباش هرکسی اختیار زندگی خودش و داره با حرف های همسر یابی طوبی لحظه ای به فکر فرو رفت دهان باز کرد چیزی بگوید که آرمین از پشت سرش گفت: بله درسته هرکسی اختیار زندگی خودش و داره با ترس به عقب وپشت سرش برگشت از دیدن قامت بلند وکشیده آرمین بی اختیار از جا بر خاست ومبهوت به او نگریست.
آرمین با نگاهی عمیق وجدی پرسید: تو مگه کلاس نداری! اینجا چه می خوای ؟
از هیجان زبانش بند آمده بود وقادر به تکلم نبود آرمین چند قدم جلوتر آمد و بین آن دو قرار گرفت ودوباره پرسید با توام!
پرسیدم اینجا چه می کنی ؟ همسر یابی طوبی که از رفتارش شاکی بود رودر رویش ایستاد وبه جای پایه پراز خشم گفت: این چه طرز صحبت کردن با یک خانمه، شما به چه حقی این همه گستاخانه بااون حرف می زنید تحقیر آمیز سر تاپایش را آنالیز کرد و با پوز خندی گفت: به همون حقی که من دارم وشما ندارید با اینکه قیافه آرمین به اشخاص مزاحم نمی خورد، اما فکر همسر یابی طوبی در آن لحظه اصلا کار نمی کرد واندیشید مزاحمیست که قصد مزاحمت دارد، پس با تعصب مشتش را به طرف آرمین نشانه رفت و گفت: مگه من مرده باشم که اجازه توهین به ایشون وبه شما بدم آرمین مشت همسر یابی طوبی را در هوا گرفت وبا آرامش زمزمه کرد: منم نیازی به اجازه شما ندارم با حرکت آرام سر به ربات همسر یابی طوبی اشاره کرد وادامه داد اینو خودش به شما نگفته نگاه ورود به سایت همسریابی طوبی بین بچه هایی که در محوطه دانشگاه، همه با تعجب آن ها را می پایدند و آندو در گردش بود وقتی دید بحث دارد بالا می گیرد، از ترس برخورد احتمالی بین آن دو قرار گرفت و با هیجان وترس رو به همسریابی طوبی جدید گفت: همسریابی طوبی جدید ایشون استاد مشایخند! همسریابی طوبی جدید که نمی دانست استاد مشایخ کیست، حدس زد که باید همسرقراردادی ورود به سایت همسریابی طوبی باشد.
پس همسریابی طوبی جدید خان که می گند شمایید
آرمین دستش را رها کرد وهمراه با نیشخندی گفت: پس همسریابی طوبی جدید خان که می گند شمایید، مشتاق دیدار! یک قدم عقب رفت وگفت: اما برخلاف شما من اصلا آرزوی دیدار تونو نداشتم آرمین نگاهی به ورود به سایت همسریابی طوبی انداخت و محکم و آمرانه گفت: تو برو سر کلاست، بعدا" با هم حرف داریم سایت همسریابی طوبی جدید بی توجه به لحن تند وتهدید آمیز کلامش رو به همسریابی طوبی شیراز.