او بعدها زیاد در دربار دیده نمی شد. در باره هلو صیغه یاب می گفتند که چون وضع مالی خوبی ندارد از آمدن به دربار خودداری می کند. من این را بخاطر می آورم. وقتی در یک شب طوفانی گروه ما دنبال یک سر پناه می گشت ما پسر هلوصیغه مردی را که شما در باره اش به من گفتید پیدا کردیم که در یک قلعه نیمه خراب که محل رفت و آمد جغد ها و خفاش ها بود زندگی می کرد. در آن جا جوانی او در تنهایی و دست تنگی تباه می شد. ما هر جور بود صیغه هلو نکا را راضی کردیم که با ما بیاید چون می ترسیدیدم که در آن جا از تنهایی و گرسنگی بمیرد.
من هرگز فکر نمی کردم که بدبختی و فقر چنین آدم شجاعی را بپروراند. شاهزاده گفت:
فقر باعث خجالت و شرمساری نیست. هر خانواده ای که دچار فقر شد و شرافت خود را حفظ کرده است با زهم به شکوه دوران گذشته خود باز خواهد گشت. ولی چرا هلو صیغه موقت بارون جوان برای گرفتن کمک به دوستان زیادی که پدرش داشت مراجعه نکرد. یا این که مورد خودش را نزد پادشاه نیاورده که شاه مرجع داد خواهی طبیعی تمام اصیل زادگان وفادار است.
ایزابل جواب داد:
هلو صیغه یابی قبیل بدبختی بدون شک با خود نومیدی و سرخودگی می آورد و حتی رشید ترین افراد را بکام خود می کشد. غرور را هم نباید فراموش کرد. این چنین مردانی از این که بدبختی خود را به اطلاع همه برسانند گریزان هستند. وقتی بارون دو سیگونیاک به همراه ما به پاریس آمد پنل کاربری صیغه هلو به هلوصیغه امید بود که شاید بخت به رو آورده و بتواند جبران گذشته ها را بکند. ولی هیچ موقعیتی برای او پیش نیامد. او برای این که سربار گروه ما نباشد با کمال جوانمردی پیشنهاد و اصرار کرد که جای خالی یکی از هنرپیشه ها را فوت کرده بود پر کند. از آنجایی که هلو صیغه یاب همیشه با یک ماسک به صحنه می آمد خطر این که شناخته شود وجود نداشت.
من وارد هلو صیغه یابی قضایا نمی شوم
شاهزاده با لبخندی شیطنت آمیز گفت: در پشت تمام هلو صیغه موقت ظاهر سازی های تئاتری بدون این که یک جادوگر باشم می توانم حدس بزنم که قدری دل دادگی نیز موجود است. ولی من وارد هلو صیغه یابی قضایا نمی شوم. من و تو هنوز کاملا همدیگر را نمی شناسیم و خیلی زود است که من نقش یک پدر را ایفا کنم و شروع به نصیحت کردن بکنم. وقتی شاهزاده خاموش شد ایزابل چشمان زیبای خود را بلند کرد و به پدرش نگریست. در هلوصیغه چهره زیبا و این قلب پاک هیچ چیزی نبود که یک پدر و حتی خود بتواند کم ترین ایراد را بگیرد. درست در همین لحظه در اطاق باز شد و دستیار پزشک وارد شد و بهترین خبر را برای پدر و خواهر نگران آورد. به صیغه هلو ورود ماموریت داده شده بود که به شاهزاده بگوید که حال پسرش از روز قبل خیلی بهتر شده است. خواجه لوران این طور فکر می کند که خطر منتفی شده است و از هلو صیغه موقت به بعد دوک جوان در مسیر بهبودی قرار خواهد گرفت و فقط مسئله زمان مطرح است.
چند روز بعد ولاومبروز می توانست خود را روی بالشش بلند کند و تقریبا بنشیند. دوست همیشگی و وفادار پنل کاربری صیغه هلو شوالیه ویدالینک که قبلا مجاز نبود که وارد اتاق صیغه یابی هلو ورود بشود برای دیدن صیغه یابی موقت هلو آمد. شاهزاده روی یک صندلی کنار تخت پسرش نشسته بود و هر حرکت صیغه هلو ورود را به دقت ملاحظه می کرد. صورت مریض به طرز دردناکی لاغر و پژمرده شده ولی از زیبایی صیغه هلو نکا چیزی کم نشده بود. دلیل آن هم هلو صیغه یابی بود که آن حالت غرور و خودپسندی که در قبل به شدت در دوک جوان بچشم می خورد حالا اثری از آن نمانده و یک نور ملایم که هرگز در قبل وجود نداشت در ناصیه او بوجود آمده بود.
ایزابل هم در طرف دیگر تخت خواب ایستاده و دوک جوان انگشتان استخوانی خود را دور دست او پیچیده بود. دکتر به صیغه یابی هلو ورود توصیه کرده بود که بجز کلمات آری و نه از صحبت کردن بپرهیزد چون ریه اش سوراخ شده و دکتر میل نداشت که قبل از بهبودی کامل صیغه یابی موقت هلو به دستگاه تنفسی خود فشار وارد کند.