سایت همسریابی موقت هلو


سایت صیغه یاب چگونه کار می کند؟

اما الان دلم نمی خواد فکرمو با صیغه یابی هلو مشغول کنم! با خنده ی عصبی گفت: نه. نه! این امکان نداره! یعنی صیغه یابی در قم حرفات در حد شوخی نبودن.

سایت صیغه یاب چگونه کار می کند؟ - صیقه یاب


صیقه یاب

صیغه یابی تهران من مجبورم...منو ببخش!

یعنی چی؟! یعنی امشب صیغه یاب خانمو از صیغه یابی مشهد خاستگاری می کنم! همونی که ازش می ترسیدم شد... تاکید گرانه گفتم. صیقه یاب اینکارو نمی کنی صیغه یابی تلگرام! چرا؟! همین که گفتم... الان نه! مصمم گفت: اتفاقا این مسئله رو همین امشب با پدرت درمیون می زارم! پس جواب من منفیه! با ناباوری نگام کرد. دلارا...خواهش می کنم صیغه یابی کارو با من نکن! رومو ازش گرفتم تا قطره اشکی رو که از چشمم چکید نبینه... اون دفعه صیقه یاب مجبور بودی فداکاری کنی...صیغه یابی تهران من مجبورم... منو ببخش!

اما الان دلم نمی خواد فکرمو با صیغه یابی هلو مشغول کنم!

با جدیت رومو به طرفش کردم. صیغه یابی تلگرام من نمی خوام با صیغه یابی هلو ازدواج کنم... بعد از جراحی شاید یک درصدی بهت فکر کردم. اما الان دلم نمی خواد فکرمو با صیغه یابی هلو مشغول کنم! با خنده ی عصبی گفت نه... نه! این امکان نداره! یعنی صیغه یابی در قم حرفات در حد شوخی نبودن صیغه یاب!؟ تو... صیقه یاب که نمی خواستی ازم انتقام بگیری... مگه نه؟ تو آدم انتقام گرفتن نیستی! بعد که انگار داشت با خودش حرف می زد نه نه... صیغه یاب بخاطر من اینکارو می کنه رو به من گفت: مگه نه؟!

بگو که این حرفارو بخاطر من زدی! خشک گفتم: نه؛ چرا باید فکره تورو کنم؟ آره... شاید یه زمانی بهت یه احساسی داشتم. اما تو از چشمم افتادی پسر! اونم بدجور! انگار حرفامو نمی شنید. اگه بعداز جراحیت ازت خاستگاری کنم چی؟ صیغه یابی در قم موقع که خوبه... هان؟ دلم واسش لحن مظلومش آتیش گرفت. دلم می خواست بهش بگم همین حالا هم واسه باتو بودن خیلی دیر شده لعنتی! بجنب! اما من خودخواه نبودم... هیچوقت. من نباید امیدوارش می کردم... به خودم که شاید ماه دیگه صیغه یابی موقع نباشم. بغضمو قورت دادم: من بخشیدمت اما... دلم نمی خواد بیشتر از یه دوستو هم دانشگاهی باشیم!

با چشمای به خون نشسته نگام کرد و یه قطره اشک لجباز از گوشه چشمش چکید. فورا درو باز کرد و از آشپزخونه خارج شد. پشت در سرخوردمو نشستم. انگشتمو محکم گاز گرفتم تا صدای گریه ام بلند نشه. دیگه نمی تونم.... نمی تونم! سرم به شدت گیج می رفت... کور سو کور سو به طرف سینک رفتمو صورتمو شستم.. از سرمای اب لرزیدم. صیغه یابی تلگرام رو صدا زدم....

صیغه یابی مشهد هم خودشو سریع بهم رسوند

صیغه یابی مشهد هم خودشو سریع بهم رسوند. جانم صیغه یابی مشهد؟! چرا رنگت پریده دخترم؟ چیزی شده؟ نه بابا جون خوبم... فقط می شه فردا منو ببری تهران؟ آره دخترم چرا نشه! ؟ اتفاق خاصی افتاده صیغه یابی مشهد؟ نه... فقط یه سری کار دارم. زودتر باید برگردم تهران راستو ریستشون کنم. صیغه یابی تلگرام هم که از فهمیدگیش بیشتر سوال پیچم نکرد، باشه ای گفت و از آشپزخونه خارج شد. رفتم صیقه یاب حیاط و رو آلاچیق نشستم... به شمعدونی های گوشه حیاط خیره شدم... باید برم تهران... باید کارای جراحی رو جلو بندازم، باید یه وصیت نامه تنظیم کنم.

باید یه شب تو تنهاییام با عکسای عزیزام گریه کنم... صیغه یاب افکارم غرق بودم که حضور یه نفرو کنارم حس کردم. برگشتم سمتش و با چشمای درشت آدینه خانم روبه رو شدم. چرا گریه می کنی؟ دستی چشمام کشیدم... شما کی خیس شدین اخه؟! چیزی نیست... دلم واسه دوستم تنگ شده. گلایل... من متوجهم که تو افسردگی گرفتی اتفاقا پدرتم با من هم عقیده بود. صیغه یابی هلو باید درمان شی دختر! ببینم قرص آرام بخشی چیزی می خوری؟ البته یه مدت بستری شی هم بد نمی شه! چشمامو روهم فشار دادم...

صیغه یابی چی می گه؟ ادامه داد: پدرت آدم خیلی حساسیه! اجازه مسافرت شمالم واسه این بهت داد بلکه از این حال و هوا بیای بیرون دختر! صیغه یابی تهران میاد بهم میگه مثل اینکه صیغه یابی شمالم بی فایده بوده! چون صیغه یابی هلو ازش خواستی فردا ببرتت تهران! ببینم دختر جون نکنه تا ما رو دیدی داری اینجوری ادا طفار در میاری!!؟؟ دیگه کاسه صبرم لبریز شد... از جام بلند شدم.

مطالب مشابه


آخرین مطالب