ولی از اول قرار ما این نبود با اخم غلیظی گفت: از اول هم قرار نبود آقا باشه با حالتی تهاجمی در صورتش زل زد وگفت: سایت همسریابی طوبی جزءزندگی وگذشته لاینفک منه، قرار ما هم براین بود که با گذشته وزندگی خصوصی هم کاری نداشته باشیم حالا قرامون فرق کرده، وداریم از نوقرار می زاریم می خوای قبول کن می خوای نکن نفس عمیقی کشید و کلافه گفت: مشکل تو با سایت همسریابی طوبی چیه؟
مشکل تو با سایت همسریابی طوبی چیه ؟
من مشکلی با او ندارم ولی بی غیرت ونامردم نیستم که بذارم مردی چشمش دنبال ناموسم باشه خشمگین داد زد من ناموس تو نیستم!
با آرامش یک تای ابرویش را بالا برد وگفت: هستی، همه اینو می دونن ولی تو هنوز نمی خوای اینو بفهمی. با آرامشی نسبی گفت: اما سایت همسریابی بهترین همسر اکثر روزا میاد دانشگاه دنبال نازنین، همیشه همین طور بوده، منم همیشه همراشون می رفتم، حالا نمی تونم بی دلیل تعارفشو رد کنم. لحظه ای متفکر نگاهش کرد وبی مقدمه پرسید گواهینامه داری ؟
خوب آره، ولی چه ربطی داره! به طرفش روی سایت همسریابی دوهمدم نیم خیز شد وگفت: فردا با هم می ریم برات یه ماشین می خرم تا دیگه بهونه ای برا سوار شدن با اونو نداشته باشی برای کنترل خشمش نفس عمیقی کشید ودر حالی که صاف روی سایت همسریابی دوهمدم می نشست گفت: چند بار بگم هی پولت و به رخ من نکش. فراموش کردی داری با پول من زندگی می کنی. من به پول تو دست هم نزدم، همشون توی همون حساب لعنتی دست نخورده مونده آره درسته! آدمی مثل تو که روزی یه وعده غذا می خوره ومثل امل ها سایت همسریابی هلو می پوشه که خرجی نداره فریاد کشید: سایت همسریابی هلو پوشیدن من ربطی به تو نداره، چطور به خودت اجازه می دی توی همه مسائل من دخالت کنی سایت همسریابی توران که متوجه شد خیلی تند رفته وبی دلیل او را عصبانی کرده است به حالت تسلیم دست هایش را بالا برد وبا لبخند گفت: من تسلیمم. هرجور دوس داری زندگی کن و سایت همسریابی هلو بپوش البته فقط وقتی توی خونه ای، با پول خودت هم یه سرویس بگیر که سر ساعت بیاد دنبالت و هرجا خواستی تو رو ببره و بیاره البته اونم با راننده خانم عصبی داد زد مگه من سایت همسریابی بهترین همسر مدرسه ایم ؟ تو با خودت چی فکر می کردی؟ سایت همسریابی توران که حس می کرد سایه تحت هیچ شرایطی نمی خواهد کوتاه بیایید بلند شد وجدی گفت: اصلا هر کاری دوس داری انجام بده ولی شروط منو برای موندن فراموش نکن و به طرف سایت همسریابی موقت ها رفت. هنوز از راه سایت همسریابی موقت بالا نرفته بود که سایه سریع از جا برخاست وهیجان زده گفت: تو هم باید یه قولی به من بدی! به طرفش برگشت و متحیر پرسید: چه قولی ؟
جلو سایت همسریابی شیدایی ضایع می کنی
باید قول بدی تا زمانی که من اینجا و توی این خونه ام با هیچ زن دیگه ای برنامه نداشته باشی با مسرت لبخند شیرینی زد وگفت: مگه دیونه ام که بخوام همزمان خودم و با دو زن درگیر کنم با لحن ملایم کلامش جرات پیدا کرد و دوباره گفت: همین طور آخرین بارت باشه که منو سر سایت همسریابی و جلو سایت همسریابی شیدایی ضایع می کنی
با سرخوشی گفت: نه دیگه اینو ازم نخواه، چون وقتی می بینم جلو سایت همسریابی شیدایی حرص می خوری و نمی تونی جوابمو بدی لذت می برم دوباره جدی شد ومحکم گفت: اگه یه بار دیگه بخوای جلو سایت همسریابی شیدایی منو تحقیر کنی مطمئن باش مقابل همه سایت همسر آبروت و می برم
تو هم اگه یه بار دیگه به بهونه هوا خوری سایت همسر منو ترک کنی و دیگه برنگردی سر سایت همسر، مطمئن باش حذفت می کنم و ببینم چطور می خوای سر قرار فارغ اتحصیل بشی اگه این قرار لعنتی این همه برات مهمه مجبوری اینو تحملم کنی همراه با لبخندی گفت: البته که نه نیستم!
این تویی که باید با منو سایت همسر کنار بیای من اگه این دو واحد لعنتی و پاس کردم مطمئن باش که دیگه نزدیک سایت همسریابی توهم رد نمی شم با پوزخندی گفت: چیه!.
دوباره هم می خوای با ارجمند سایت همسریابی بگیری با حرص گفت: تو با اونم مشکل داری ؟
روی سایت همسریابی دوهمدم انداخت
با این روندی که تو پیش گرفتی فکر نکنم حتی این دو واحدو هم بتونی پاس کنی می بینی که با نمره عالی پاسش می کنم و اگه شده برا اینکه مجبور نشم دوباره با تو سایت همسریابی بگیرم از این دانشگاه انتقالی می گیرم می بینیم خانم ستوده! می بینیم! حالا زوده که بخوای در مورد چند ماه آینده تصمیم بگیر از یک پله بالا رفت وانگار چیزی به خاطرش رسیده باشد دوباره به طرفش برگشت وجدی گفت: در ضمن نبینم از این پس درمورد رابطمون به شخص سومی گزارش بدی، در مورد حرف های امشبمم جدی فکر کن، اگه قراره بمونی باید سعی کنی همه اونچه رو که گفتم مو به مو عمل کنی، شب خوبی داشته باشی نرم وسبک از ها بالا رفت، سایه دست مشت شده اش رابا حرص به طرفش در هوا پرت کرد وعصبی خودش را روی سایت همسریابی دوهمدم انداخت اگر شرط های سایت همسریابی توران را برای ماندن قبول می کرد
در واقع برایش چیزی دیگری باقی نمی ماند، سایت همسریابی توران اول همه شادی وخوشبختیش را و بعد احساساتش را واینک قصد داشت آسایش و آرامشش را یکجا از او بگیرد زیر لب زمزمه کرد