مثل شوهریابی همدم بود که او بین جمعیت دنبال کسی می گردد
ولی بنظر می رسد که شوهریابی بدذات نابغه این بار کاری بسیار جدی تر انجام داده و جاه طلبی هایش بر باد رفت. یک چیز مسلم است. شوهریابی توران مرد ترسو نیست... نگاه کنید چه قیافه آرامی دارد.
آگوستینو سر شوهریابی فوری را با غرور بالا گرفته ولی شاید قدری رنگ پریده تر از همیشه بنظر می رسید. مثل شوهریابی همدم بود که او بین جمعیت دنبال کسی می گردد. وقتی ارابه آهسته از محلی که صلیب در آن جا بود گذشت چشم او به پسر بچه ای افتاد که بالای رفته بود و علی رغم خطرناک بودن ناراحتی از محلی که تقریبا آویزان شده بود تکان نخورده بود. برقی از شعف در چشمان مرد راهزن درخشید و سایه تبسمی روی لب های او پیدا شد. او اشاره ای ناپیدا با سرش به پسرک کرد و زیر لب زمزمه کرد: شیکیتا.
کشیش از او پرسید:
" پسرم... شوهریابی توران کلمه ای که گفتی بچه زبانی بود؟ شوهریابی مثل اسم یک زن خارجی بود. همه شوهریابی دوهمدم چیزها را از ذهن خودت خارج کن و فقط بفکر آمرزش روح خودت باش. تو هم اکنون در آستانه ابدیت ایستاده ای. "
" بله پدر... شوهریابی دوهمدم این را خیلی خوب می دانم. هرچند که موهای شوهریابی قم سیاه و قامتم خمیده نیست ولی شما قامتتان از پیری خمیده و ریش هایتان همه سفید شده است شما حالا از شوهریابی با عکس جوان تر هستید. هر گردش چرخ شوهریابی همدم گاری به طرف آن سکوی چوبی ده سال از عمر شوهریابی قم کم می کند. "
در اثنای شوهریابی توران محاوره ارابه به انقطاع به سکوی چوبی نزدیک و نزدیک تر می شد. یک لحظه بعد ارابه جلوی پلکان چوبی ناهمواری که به بالای سکو می رفت ایستاد و اگوستینو آهسته ولی بدون گیر کردن در جلوی دستیار جلاد و با کمک کشیش از پله ها بالا رفت. جلاد از پشت سر آن ها می آمد. در مدتی کمتر از یک دقیقه او را به چرخ محکم بستند. جلاد بالاپوش قرمز شوهریابی فوری را بیرون آورده و کنار گذاشت و آسیتن هایش را بالا زد. او خم شد و میله آهنی قطور و سنگین را از کف سکو برداشت.
او میله آهنی مخوف شوهریابی اینترنتی را بالای سر برده
شوهریابی لحظه وحشت و هیجان بود. یک کنجکاوی همراه با وحشت و ترس قلب تماشا گران را که رنگ پریده و بی حرکت ایستاده و نظاره می کردند می فشرد. نگاه همه بر روی سکوی شکنجه و اعدام متمرکز شده بود. ناگهان یک جنب و جوشی در میان تماشاگران پدید آمد. پسر بچه ای که به صلیب آویزان بود از تیرک عمودی سر خورده و با سرعت پایین آمد. وقتی پایش به زمین رسید مثل یک مار از لابلای جمعیت پیچید و به طرف سکو دوید. با یک جست بزرگ روی سکو پرید و یک لحظه در کنار جلاد که گیج شده بود قرار گرفت. او میله آهنی مخوف شوهریابی اینترنتی را بالای سر برده و آماده بود که استخوان های اگوستینو را خرد کند. صورت پسر بچه با حالتی وحشی و هولناک و در عین حال با یک تصمیم و هدف معین روشن شده بود که به شوهریابی همدم بچه یک جنبه رفیع و والا می بخشید. بی اختیار دلال مرگ متوقف شده و میله آهنی بی حرکت در دستش ماند. جلاد با خشم غرید: از سر راه شوهریابی با عکس کنار برو عروسک خیمه شب بازی ابله وگرنه مغز لعنتی ترا هم پریشان خواهم کرد. ولی شیکیتا توجهی به حرف های او نکرد. برای او مهم نبود که در آن جا کشته بشود یا زنده بماند.