سایت همسریابی موقت هلو


آدرس خانمهای آماده ازدواج موقت

در مورد خانمهای آماده ازدواج موقت اشتباه کرده بودو او هم مثل همه همجنسانش بود وبا آن ها تفاوتی نداشت پوزخندی زد وبا خود اندیشید چقدر احمق بودم.

آدرس خانمهای آماده ازدواج موقت - ازدواج موقت


ازدواج موقت

 

راستش و بخوای، باید نا امیدت کنم و بگم اون اصلا راضی شدنی نیست، و همین طور که بابا می گفت هیچ جوری نمی شه مخ زنان آماده به ازدواج موقت و تو این مورد زد. ولی بابات منظورش چیز دیگه ای بود. اتفاقا من بهت نصیحت می کنم از حربه های زنانه اصلا استفاده نکن که در زن آماده ازدواج موقت هیچ تاثیری ندارده و چه بسا ممکنه وضع واز اینی که هست هم بدتر کنه.

هیچ جوری نمی شه مخ زنان آماده به ازدواج موقت و تو این مورد زد

بابا اصلا خبر نداره که زن آماده ازدواج موقت تا چه حد یکدنده و خود راییه.

پس چکار می تونم کنم، من به دوستم قول دادم. شرمنده ام توی این مورد هیچ کاری از دستم بر نمی یاد، ولی به عنوان یکی از سهامداران شرکت می تونم مثل بابا تایید ش کنم. ولی راضی کردن آرمین یه فاجعه است. لبخند بی روحی زد و گفت: باز هم ممنونم! اما نمی دونستم کار کردن توی شرکت شما اینقدر سخت و پیچیده است. کجاش و دیدی، باید هفت خوان رستم و طی کنی.

نگاه جستجوگرش را به دنبال آرمین اطرافش چرخاند وپرسید حالا نیستش! کجا رفته ؟

آرتین پوزخندی زد و گفت: چیه می خوای بگی نگرانشی! .

رفت چون مامان باهاش کار داشت، این مامان ما هر کاری رو که بخواد باید حتما انجام بده، تحت هیچ شرایطی هم دست بردار نیست، حالا هم می خواد هرجور شده سر از زندگی مشترک شما در بیاره، یه بوهایی برده که شما اتاق های جداگونه دارین، البته به روی خودش نمی یاره، تا که مطمئن بشه خودش می دونه که چه اشتباهی کرده و توش مونده. در همین لحظه آرمین وارد سالن شد و در حالی که صورتش از خشم گلگون بود کنار لیست زنان اماده ازدواج موقت نشست.

حالت صورتش اصلا طبیعی نبود و لیست زنان اماده ازدواج موقت این را به وضوح حس می کرد پس از لحظه ای نفس عمیقی کشید و رو به خانمهای آماده ازدواج موقت آرام گفت: بهتره دیگه بریم.

و لیست زنان اماده ازدواج موقت این را به وضوح حس می کرد

و سپس از جا برخاست و رو به پدرش ادامه داد. فردا طرح ها رو میارم دفترت، ببین و نظرت و بگو. در مسیر برگشت با خودش کلنجار می رفت که چطور سر صحبت را با آرمین باز کند با شناختی که در این چند ماه از آرمین پیدا کرده بود مطمئن بود که تحت هیچ شرایطی راضی به انجام خواسته اش نمی شود، خصوصا که هنوز هم چهره اش از خشم برافروخته و قرمز بود، باید راهی پیدا می کرد که بتواند ابتدا او را نرم و سپس خواسته اش را عملی کند که این هم غیر ممکن بود. در همین لحظه آرمین نیم نگاهی به چهره گرفته اش انداخت و پرسید: امشب با بابام خوب جیک تو جیک بودی، خبریه؟! به طرفش برگشت و توی صورتش زل زد وگفت: مگه باید حتما خبری باشه که با پدرت حرف بزنم. من تو رو خوب می شناسم، بی خود با کسی گرم نمی گیری. نمی دونستم که باید از این به بعد گزارش صحبت هام رو هم به تو بدم. برام جالبه که تا چند وقت پیش چش نداشتی ببینیشون، ولی حالا باهاشون گرم می گیری. اگه از نظر تو ایرادی داره، باشه دیگه گرم نمی گیرم، پدرت فقط داشت در مورد قرار داد جدید و سفر اصفهانتون حرف می زد، که فکر نکنم برا تو خیلی جالب باشه. پوزخندی که روی لبش نقش بسته بود را لیست زنان اماده ازدواج موقت تنها با لبخندی شیرین جواب داد و سکوت کرد.

از اینکه موقعیت به دست آمده را اینقدر مفت و راحت از دست داده، از دست خودش عصبی بود. چهره مهربان نازنین مدام جلو رویش بالا و پایین می شد و او چقدر کلافه و سردرگم بود که نمی توانست راهی برای کمک به دوستش پیدا کند. به همراه زنان آماده برای ازدواج موقت وارد اتاقک آسانسور شد ونگاهی به چهره اخم آلودش انداخت. هر بار که می خواست چیزی بگوید چهره سرد و بی روح  قلبش را فرو می ریخت وبی اختیار منصرف می شد. از این همه بیچارگی احساس خفگی و تهوع می کرد. به خودش فشار آورد چیزی بگوید اما در همین لحظه در آسانسور باز شد و زنان آماده برای ازدواج موقت قبل از او از در بیرون رفت و اوهم ناگزیر به دنبالش به راه افتاد وبا گام هایی سست وافکاری متشنج  وارد آپارتمان شد. زنان آماده برای ازدواج موقت بی هیچ حرفی وسایلش را روی میز گذاشت و به طرف پله ها قدم برداشت. این آخرین فرصتی بود که اگر از دست می رفت شرمنده نازنین می شد پس از سر ناچاری نهایت سعی خودش را کرد و با لحنی پراز خواهش و تمنا آرام گفت: یه خواهش ازت دارم، خواهش می کنم رومو زمین ننداز ؟؟

زنان آماده به ازدواج موقت با چشمانی حیران وصورتی مثل علامت سوال به طرفش برگشت چشمانش ازتعجب گشاد شده بودند، این اولین باری بود که خانمهای آماده ازدواج موقت با آن لحن سرد وبی تفاوت همیشگی داشت از او خواهشی می کرد.

زنان آماده ازدواج موقت عاجزانه نالید

اما رنگ نگاهش باهمیشه فرق می کرد. پس در مورد خانمهای آماده ازدواج موقت اشتباه کرده بودو او هم مثل همه همجنسانش بود وبا آن ها تفاوتی نداشت پوزخندی زد وبا خود اندیشید چقدر احمق بودم. که فکر می کردم خانمهای آماده ازدواج موقت با همه زن ها یی که می شناختم فرق داره (این غرور ولجبازی زنان آماده ازدواج موقت بود که او را متمایز با هر دختری می کرد اما اینک در نگاه پر از خواهشش دیگر هیچ غروری دیده نمی شد.همه آن تندیس پر از غرور به چشم هم زدنی مقابلش فروریخته بود با لحنی سرد ویخ زده خیلی کوتاه گفت: نه خواهش می کنم هیچی نگو! وشتاب زده از پله ها بالا رفت روی آخرین پله بود که زنان آماده ازدواج موقت عاجزانه نالید: به فقط همین یه باره! لحظه ای مردد ماند.

لحن التماس آمیز زنان آماده ازدواج موقت برایش غیرمنتظره وغیر قابل باور بود، بیشتر حس کنجکاوی بود که باعث شدبه طرفش برگردد

واز پله ها پایین بیایید. رودر رویش ایستاد و عمیق در چشمان عسلی اش خیره شد باید می فهمید چه چیزی این دختر مغرور ولجبازرا تا این حد تحت تاثیر قرار داده که مجبور به خواهش والتماس از او شده است تنها نیم نگاهی به چشمان پر ازتمنای زنان آماده ازدواج موقت او را متوجه کرد که این چشمان زیبا ومحسور کننده برق غرور همیشگی را در خود نهفته ندارد، چشمانش را ریز کرد وآرام پرسید: چی می خوای ؟ از اینکه او را مجبور کرده بود به حرفش اهمیت دهد ذوق زده گفت: فقط یه کارمی خوام!!

برآشفت و به تندی گفت: اصلا حرفشو نزن، تو این خونه چه کسری داری که دنبال کار می گردی از سوء تفاهم پیش آمده لبخندی زد وگفت: کار و برا خودم نمی خوام که! پس چی ؟

مطالب مشابه


آخرین مطالب