سایت همسریابی موقت هلو


آیا سایت هلو همسریابی رایگان دارد؟

هلو همسریابی موقت اخم هایش در هم فرو رفت: _نیست! نیست یعنی چی؟ آراد لیوان را کنار گذاشت: _بردنش! هلو همسریابی موقت نزدیک آراد شد.

آیا سایت هلو همسریابی رایگان دارد؟ - هلو همسریابی


هلوهمسریابی

_نه حالش خیلی بد بود، نمی تونست حتی بایسته! جدا از اون ستاره پولی برای این کارا نداره! هلو سایت همسریابی هم که دشمن زیاد داره. دستی به صورتش کشید و سرش را به شیشه تکیه داد: _گیجم آترا! گیج... شیشه را پایین کشیدم، تنفس می خواستم. هلوهمسریابی بعد از مدتی سکوت، ماشین را روشن کرد و راه افتاد. تمام بدنم درد می کرد ولی باید به خانه ی سایت هلو همسریابی موقت می رفتم و می فهمیدم چه خبر است. شاید چیزی که به درد من و کارن بخورد، می فهمیدم. جلوی در خانه سایت هلو همسریابی موقت ایستاد، مانتو ام را روی شلوارم کشیدم تا زخم زانو ام مشخص نشود. هلوهمسریابی زنگ در را فشرد، به زور روی پاهایم ایستاده بودم. حس می کردم قرار است چند لحظه دیگر از پا می بیافتم. _بله؟ هلوهمسریابی نگاهی به انداخت و گفت: _در رو باز کن. در باز شد.

هلوهمسریابی نیم نگاهی به من انداخت: _حالت خوبه؟

وارد آسانسور شدیم، به دیوار آسانسور تکیه دادم و دستانم را کنار بدنم انداختم. هلوهمسریابی نیم نگاهی به من انداخت: _حالت خوبه؟ _بد نیستم... هلو همسریابی بی تاب بود. با پایش روی زمین ضرب گرفت. با صدای زن چشم باز کردم.هلو همسریابی برای بیرون رفتن کمی مکث کرد انگار می خواست چیزی بگوید. می خواستم خارج شوم که صدای هلو همسریابی مانعم شد: _بهتر نبود تو نیای؟ میان در آسانسور ایستادم، دستم را به جایی بند کردم: _باید می اومدم! کمی نگاهم کرد، با نگاهی پر از شک و تردید، پر از غم. _داری چیکار می کنی؟ دیگر حوصله ی این سوال را نداشتم چون خودم هم نمی دانستم. من فقط الان یک هدف داشتم. آن هم نابودی سایت هلو همسریابی موقت بود! حاضر بودم از جان هم برای این کار بگذرم.

در واحد باز شد، به هلو همسریابی اشاره کردم تا سکوت کند. هلو همسریابی موقت با دیدن من سوتی زد و گفت: _از این طرفا؟ بی توجه از کنارش رد شدم. در تک، تک سلول هایم احساس عجز و ناتوانی داشتم. آراد وارد شد، چشم هایش به رنگ خون شده بود. هلو همسریابی موقت بیرون در را نگاه کرد: _بارانا کجاست؟ برای لحظه ای دلم لرزید، آن دختر بی گناه معلوم نیست کجا هست! هیچ چیز را درک نمی کردم، هیچ چیز... آراد به دیوار تکیه داد. لیوان پر از نوشیدنی را که روی میز بود برداشت و جرعه از آن نوشید. آرام آن را مزه، مزه کرد: _نیست... هلو همسریابی موقت اخم هایش در هم فرو رفت: _نیست!

نیست یعنی چی؟ آراد لیوان را کنار گذاشت: _بردنش! هلو همسریابی موقت نزدیک آراد شد، یقه اش را گرفت: _چی می گی؟ آراد یقه اش از را چنگ هلو سایت همسریابی آزاد کرد: _من داشتم پول غذا رو حساب می کردم، صدای جیغ آترا اومد وقتی رفتم بیرون بارانا نبود! هلو سایت همسریابی نگاهش را از آراد گرفت و به من نگاه کرد: _آترا اون جا چی کار می کرد؟ وقت آن بود که خودم دست به کار شوم. _وسط راه هم رو دیدیم، بارانا اصرار کرد که منم باهاشون برم... هلو سایت همسریابی دو دستش را کنار سرش گذاشت و فریاد زد: _لعنتی! مشتی به دیوار کوبید.

مطالب مشابه


آخرین مطالب