حوصله داخل رفتن و ندارم. منتظر صیغه هلو؟
آره، یکم دیر کرده. این وروجکم از وقتی نامزد کرده کلی طاقچه بالا می زاره.
منظورم داداش صیغه هلو
صیغه هلو اصلا اهل این حرف ها نیست. خود تو چی، فکر نمی کردم این همه تودار باشی. خودم چکار کردم! منظورت چیه؟ منظورم داداش صیغه هلو. خوب که چی؟
بچه ها یه حرف هایی می زنن. با تعجب پرسید: بچه ها چه حرف های ؟
میگن که قرار با داداش صیغه هلو پنل کاربری نامزد بشی. عصبی به طرفش برگشت و با لحن تندی گفت: کی همچین چرندی و گفته. صیغه هلو نکا که از برخورد سایه جا خورده بود با بهت گفت: همه بچه ها می گن. عصبانی پرسید. همه بچه ها کین؟! باور کن سایه من از بچه های معماری شنیدم. صیغه هلو پنل کاربری پشت سر سایه میان حرفشان پرید و گفت: چی رو شنیدی؟ سایه برگشت ونگاهش را روی صیغه هلو پنل صیغه هلو سایت انداخت و با حرص گفت: یه مشت اراجیف.
سایه را در هلو صیغه یابی گرفت
صیغه هلو پنل کاربری کنارش نشست و گفت: نمی خواین بگی چی شده؟ ناراحت با صدای خفه ای گفت: بچه ها جدیدا منو با نیما نامزد کردن! صیغه هلو پنل کاربری خندید و با لودگی گفت: پس چرا منو دعوت نکردین؟ اینو از صیغه هلو نکا خانم بپرس. صیغه هلو نکا معترضانه گفت: من فقط چیزی رو که شنیدم گفتم. صیغه هلو ورود برای کوتاه کردن بحث رو به صیغه هلو تهران گفت: لطف کردی ولی اگه هر دوی ما رو قبول داری بهت می گیم اینا همش دروغه. صیغه هلو تهران با دلخوری گفت: اصلا به من چه و عصبانی هر دو را ترک کرد.صیغه هلو ورود هلو صیغه یابی سایه را در هلو صیغه یابی گرفت و گفت: چقدر دستات یخه، نکنه این جا توی سرما منتظرمن نشسته بودی؟ آره. تویا خنگی، یا دلت می خواد دوباره مریض بشی و رو دست استاد مشایخ بیفتی که ازت پرستاری کنه. غمگین گفت: ولم کن تو هم دلت خوشه. دلم چرا خوش نباشه. دست زیر بازوی سایه انداخت و در حالی که از جا بلندش می کرد گفت: بلند شو بریم تو کلاس. این جا خیلی سرده. و بطرف کلاس رفتند. صیغه هلو ورود نگاهی به چهره غم گرفته اش انداخت و گفت: جدیدا اتفاقی افتاده ؟ نه چطور مگه!. . . آخه می بینم حسابی قاطی هستی. نمی خواست به صیغه هلو سایت بگوید که امروز دوباره بخاطر او چه خفتی را تحمل کرده و صیغه هلو سایت به خاطر این فداکاری شرمنده اش باشد به همین دلیل لبخندی زد و گفت نه نیستم. به نظرت من خنگم! نکنه. فعلا که کرده، اگه که نه پس چرا تو منو مشنگ فرض می کنی. صیعه هلو امروز اصلا حوصله ندارم، خودت که بودی صیغه هلو تهران چی می گفت!! بگه! بچه ها از رو حسادتشون یه چیزی میگن، تو چرا به دل میگیری. موضوع این نیست. پس موضوع چیه؟ موضوع آرمینه، می ترسم این شایعات و بشنوه ودوباره قاطی کنه. به درک که بفهمه، طرف داره با دوست دخترش کیف می کنه و منتظره که ازتو طلاق بگیره اونوقت تو قتبرک زدی که ممکنه اون شایعات رو درموردت بشنوه لبخند تلخی زد وگفت: نازی اون منو سر کار گذاشته بود، اصلا نامزدی در کار نبوده ؛ اونشب برا بستن قرارداد یه پروژه جدید رفته بود اصفهان ، منه ساده و خنگ هم حرفشو باور کرده بودم. در خنگی توکه هیچ شکی نیست، ولی اونم عجب مارمولکیه ها، اینجوری گفته ببینه تو بهش حسی داری یا نه. آهی از سر حسرت کشید و گفت: خودمم نمی دونم دیگه چه احساسی بهش دارم یه وقتایی حس می کنم اینقدر ازش متنفرم که دلم می خواد سر بتنش نباشه، یه وقتایی هم فکر می کنم اصلا نمی تونم بدون اون نفس بکشم.
صیغه هلو لبخندی زد
صیعه هلو لبخندی زد و گفت: نگران نباش همه چیز درست می شه، اون یه روز متوجه همه اشتباهاتش در مورد تو می شه. راه منو اون از هم جداست، ما حتی لحظه ای هم نمی تونیم با هم کنار بیایم. من و سروشم که این همه همدیگه رو دوست داریم تو بعضی چیزا با هم تفاهم نداریم.
منظورم تفاهم نیست، منظورم اون خط قرمزیه که از روز اول برای هم کشیدیم تو دوباره یه چیزیت شده، من تو رو خوب می شناسم و می دونم وقتی این همه آیه یاس می خونی حتما باید یه اتفاقی افتاده باشه. لبخند تلخی زد و گفت: چیزی نیست. فقط به سروش یه اس بزن و بگو ساعت 3 با مدارکش بره دفتر آرمین خوب شد گفتی اس، گوشی جدید مبارک، دیگه خطشو پس چرا عوض کردی؟
یه جورایی می خوام با دنیای گذشته ام خداحافظی کنم، تو هم یه لطفی کن و شماره این خطو به کسی نده. بسیار خوب، ولی چرا خداحافظی می خوام چند ماه از فکر و خیال گذشته راحت باشم. حالا نگفتی چطور شد که تصمیم گرفتی گوشی بخری، تو که می گفتی بدون گوشی راحتری. غمگین گفت: من نخریدم، آرمین خریده. صیعه هلو با چشمانی گرده شده گفت: جدی، اون خریده!. اصلا به گروه خونیش نمی خوره از این کاراهم بلد باشه، حالا می تونم ببینمش؟
با چهره ای گرفته دست در کیفش کرد وگوشی را به دست او داد.
صیعه هلو با دیدن گوشی جیغی از سر شوق کشید
صیعه هلو با دیدن گوشی جیغی از سر شوق کشید و در حالی که زیر و رویش می کرد گفت: وای چه با کلاس، خوشم میاد طرف خیلی خوش سلیقه است. گوشی خوش صیغه هلوو و گرون قیمتیه. حالا از کجا می دونسته تو به سفید علاقه داری، سفید خریده. چه می دونم شاید چون گوشی قبلیم سفید بوده این رنگ و انتخاب کرده. فکر نکنم، احتمالا چون می دونسته اکثر خانم ها این رنگ رو می پسندند اینو خریده. با بی خیالی شانه اش را بالا انداخت و گفت: دلیلش برام اصلا مهم نیست. صیغه هلو گوشی را به صیغه هلوو داد و معترضانه گفت: وای که توچقدر بی احساسی!، طرف داره خودشو به آب و آتیش می زنه که بگه تو رو دوست داره اونوقت تو بی احساس نکبتی، همش حرف خودتو می زنی.
آره، جون عمه اش، همینه که تو میگی. گوشی را خاموش کرد و در کیفش انداخت و گفت: دیگه چرت و پرت وتموم کن می خوام رو درس تمرکز کنم.