سایت همسریابی موقت هلو


راه ورود به چت همسریابی آنلاین چیست؟

چت ازدواج موفق بدون هیچ حرفی ورق تاخورده ای را روی جزوه اش انداخت، برگه را برداشت و با دیدن کاریکاتوری که چت ازدواج موفق کشیده بود به او چشم غره ای رفت ولی

راه ورود به چت همسریابی آنلاین چیست؟ - چت همسریابی آنلاین


چت همسریابی آنلاین

لال مونی می گیرم سه روز گذشته بود و او طی این سه روز اصلا آرمین را ندیده بود، آرمین شب ها زودتر از همیشه به خانه می آمد ولی او همین که صدای چرخیدن کلید در قفل را می شنید سریع خودش را به اتاقش می رساند. با اینکه خیلی دلتنگش بود ولی غرور مانع می شد که وقتی آرمین در خانه است از اتاقش بیرون بیاید حتی برای اینکه در دانشگاه هم نگاهش به او نیفتد سعی می کرد اصلا از کلاس بیرون نرود. حال موشی را داشت که از دست گربه فرار می کرد اما این گربه مغرور اصلا به روی خودش هم نمی اورد که در کنارش یک نفر دیگرهم زندگی می کند. امروز با آرمین کلاس داشت و ازسر صبح دلشوره ای عجیب به جانش افتاده بود. وقتی همسر آنلاین طوبی با قدم های محکم و استوار وارد کلاس شد نفس در سینه اش حبس شد واحساس کرد تمام وجودش به آتش کشیده شد، سرش را پایین انداخت و سعی کرد خودش رامشغول جزوه اش کند.

اما سنگینی نگاه همسر آنلاین طوبی را هر چند لحظه یکبار بر روی خود احساس می کرد.

وقتی آرمین شروع به تدریس کرد نگاهش را از روی جزوه برداشت و به صفحه وایت برد خیره شد. صدای محکم و رسای آرمین در سکوت و آرامش کلاس طنین انداز بود، در آخر کلاس در عمق درس فرو رفته بود و سعی می کرد همه نکات مهم و توضیحات درس را نت برداری کند.چت ازدواج موفق که در کنارش نشسته بود با شیطنت نوک خودکارش را در پهلویش فرو کرد و او را از عالم خلسه خود بیرون کشید، بدون اینکه به طرفش برگردد با کج خلقی گفت:  پهلوم و سوراخ کردی، چی می خوای. چت ازدواج موفق بدون هیچ حرفی ورق تاخورده ای را روی جزوه اش انداخت، برگه را برداشت و با دیدن کاریکاتوری که چت ازدواج موفق کشیده بود به او چشم غره ای رفت ولی همسریابی هلو از رو نرفت و با لبخندی چشمکی به او زد وبه یاسمین اشاره کرد همسریابی هلو کاریکاتورهای زیبایی می کشید وکتاب هایش پر بود از کاریکاتور استادها وبچه های دانشکده، سایه دوباره نگاهی به کاریکاتور انداخت شبیه هیچ کدام از بچه های کلاس نبود بی تفاوت سرش را از روی برگه برداشت وبه آرمین که در حال تدریس بود خیره شد ولی بی اختیار نگاهش دوباره روی برگه افتاد همسریابی هلو کاریکاتور آرمین را کشیده بود که در حال لگد زدن به یاسمین است و زیر کاریکاتورهم نوشته بود آخر وعاقبت عشق وعاشقی، بینی زیبا وخوش فرم آرمین را به اندازه یک بادمجان کشیده بود که با پاهای دراز خیلی مضحک وخنده دار به نظر می رسید، ناخوداگاه لبخندی روی لب هایش نشست ونگاهی به چت همسریابی آنلاین انداخت، چت همسریابی آنلاین با نیشخندی به یاسمین اشاره کرد وروی برگه ای نوشت  برگه روبرسون به یاسمین نگاهی به یاسمین که در ردیف کناریش نشسته بودوخیلی عمیق، مبهوت کلاس وآرمین شده بود انداخت یاسمین در آن لحظه مثل مجسمه ای بی روح بود که اصلا نفس نمی کشید به همین دلیل با اخم به چت همسریابی آنلاین تشر رفت وزمزمه کرد  نمی بینی تو عمق درسه، بچه بازی و بذار کنار چت همسریابی آنلاین نگاهی التماس آمیز به او انداخت و دوباره نوشت

بس کن گروه چت همسریابی

 خواهش می کنم سایه! باید حالشو بگیرم سایه در جوابش نوشت

 بس کن گروه چت همسریابی، اگه استاد متوجه بشه، هردومون بدبخت می شیم گروه چت همسریابی آرام زمزمه کرد

 اون حواسش به ما نیست سایه نوشت  تو رو بذار حواسم به درس باشه، این بچه بازی ها رو بذار برا بعد از کلاس دوباره نوشت  امکان نداره تا برگه رو به یاسی ندادی بذارم حواست به درس باشه، باید ببینم بعد از دیدن کاریکاتور عشقش می تونه اینجوری بی خیال تو عمق درس فرو بره نجوا کرد:  بمیری دختر که آرامش ندارم از دستت در یک لحظه مناسب وقتی آرمین پشتش به کلاس بود برگه را به طرف یاسمین پرت کرد.

یاسمین در حالی که برگه را برمی داشت نگاهی حاکی از بهت وحیرت به سایه انداخت ولی با دیدن کاریکاتور لبخندی به رویش زد درهمین لحظه صدای قاطع ورسای آرمین در سکوت کلاس طنین انداخت  آخر کلاس چه خبره ؟

ودر حالی که از سکو پایین می آمد اضافه کرد  خانم ستوده اون آخر میتینگ گرفتین! گروه چت همسریابی که در حال قبض روح شدن بود نگاهی پراز وحشت به سایه که سرد وخاموش فقط به آرمین خیره شده بود انداخت، آرمین درحالی که به آن ها نزدیک می شد با لحنی تمسخر آمیز ادامه داد:  حیف شد اگه ما رو هم عضو گروهتون می کردید

گروه چت همسریابی که از ترس وهیجان در حال سنکوپ بود

قطعا" می فهمیدیم چه چیزی باعث خندتون شده وکلی باعث تنوع ورفع خستگی کلاس می شد بالای سرش و میان او ویاسمین قرار گرفت، دستش را برای گرفتن برگه به طرف یاسمین دراز کرد یاسمین نگاه نگرانش را به سایه دوخته بود، آرمین برگه را که هنوز در دستش بود و ازترس فرصت پنهان کردنش را پیدا نکرده بود

از دست لرزانش بیرون کشید ونگاهی به آن انداخت اما با دیدن کارکاتور خودش چهره اش از خشم قرمز و فشرده شد وبا چهره ای درهم وصدایی که از زور عصبانیت دورگه شده بود برگه را به طرف سایه گرفت وخشمگین گفت:  برا این کارتون چه توضیحی دارید ؟

سایه در سکوتی تلخ فرو رفته بود و تنها خشمش را با فرو کردن ناخن انگشتانش در گوشت دست کنترل می کرد از نگاه آرمین آتش خشم می بارید، معلوم بود سکوت سایه حسابی عصبانیش کرده در حالی که همه سعیش را برای مهار خشمش می کرد خصمانه داد کشید  به تو یاد ندادن وقتی بزرگترت داره صحبت می کنه به احترامش بلند شی در حالی که سعی می کرد مانع ریزش اشک هایش شود از روی اجبار از جا برخاست و به روبه رویش خیره شد آرمین که از رفتار سردوآرامش به حالت انفجار رسیده بود با چهره ای برافروخته وپرازخشم با لحنی عتاب آمیز گفت:  متاسفانه شما کلاس منو با جای دیگه اشتباه گرفتید سپس با دست به در اشاره کردوبا نهایت خشونت محکم وقاطع فریاد کشید  بیرون سایه که از لحن خشن او به شدت منقلب شده بود واحساس حقارت می کرد برای کنترل گریه اش لبش را با شدت به دندان گزید گروه چت همسریابی که از ترس وهیجان در حال سنکوپ بود

از جا برخاست وبا صدای خفه ای گفت:  دکتر  من من توضیح می دم آرمین با غیض نگاهی تحقیر آمیز به او انداخت وبا لحن آزار دهنده ای گفت:

مطالب مشابه


آخرین مطالب