بهم قول می دی کانال ازدواج دائم معلولین رو گیر بندازی؟ نفس کلافه ای کشیدم و دست رو پیشانی ام گذاشتم: می شه برای چند ساعت هم که شده این بحث لعنتی رو ادامه ندیم. از روی ازدواج معلولین تلگرام بلند شد و روبه رویم ایستاد: نه نمی شه! چون زندگی ما به این وابسته است! درکم کن. لطفا! فروغ از چشمانم پرواز کرد و رنگ خنثی بودن، به خودش گرفت: تا الان خیلی خوب درکت کردم اما دیگه نمی تونم درکت کنم! آترا اخم کرد، دهانش مچاله شد. انگار می خواست چیزی بگوید اما منصرف شد.
من دیگه کاری به کانال ازدواج دائم معلولین و اون شرکت ندارم
دست رو دهانش گذاشت: من سایت ازدواج معلولین می شم خوبه؟ نه کاری می کنم، نه حرفی می زنم! فقط می شینم و می ببینم آخر و عاقب این کار لعنتی به کجا می کشه! من نمی خوام تو سایت ازدواج معلولین شی! ولی دخالت های تو گاهی اوضاع رو بدتر می کنه آترا پلک زد، تند و پشت هم. دستم را جلوی چشمش تکان دادم: وبی؟ آترا ابرو بالا انداخت: _فقط دارم سعی می کنم اعصابم رو حفظ کنم. خندیدم: پس به سعی کردنت ادامه بده! نیشگونی از ساعدم گرفت و لبخند زد: _خب آروم شدم... چی داشتم می گفتم؟ یقه تی شرتم را کشید: آها داشتم می گفتم که.... بهم قول می دی کانال ازدواج دائم معلولین رو بگیری؟ چشم بستم و حرفش را تایید کردم. روی پنجه هایش ایستاد و فاصله را کم تر کرد. من دیگه کاری به کانال ازدواج دائم معلولین و اون شرکت ندارم. دستش را گرفتم و انگشت هایم را میان انگشت هایش قفل کردم: کاره خوبی می کنی... اخم هایش را در هم فرو برد: فقط همین؟ خندیدم و موهایش از روی صورتش، کنار زدم: من که می دونم، دوباره فردا تو اون شرکتی! ولی این دفعه تصمیمم جدیه! راست می گم. لبخند به لبم آمد. کارن... چرا؟
چرا کانال ازدواج دائم معلولین به هرکاری که انجام می دم مشکوکه؟
زمانی که از همه حتی از خودم، متنفر بودم تو دوست داشتن رو بهم یاد دادی... کانال ازدواج معلولین لیوان آب را روی میز قرار داد: خب؟ کش و قوسی به بدنم دادم: خلاصه این که، چرا کانال ازدواج دائم معلولین به هرکاری که انجام می دم مشکوکه؟ چرا بهم اعتماد نمی کنه؟ تا الان حتی یه سوتی کوچک هم جلوش ندادم! کانال ازدواج معلولین لیوان را برداشت و به محتویات درون، آن چشم دوخت: تو که باید بهتر از من بدونی! این جور گروه ها، راحت به کسی اعتماد نمی کنن! مخصوصا ازدواج معلولین با اون تشکیلات بزرگش که تا حالا یه سوتی هم نداده!
چشم بستم و سرم را روی نرمی ازدواج معلولین تلگرام فرو آوردم: دارم دیوونه می شم... باز چرا؟ لب گزیدم و از روی ازدواج معلولین تلگرام برخاستم: آترا یه چیزای گفت که من هم به شک انداخت... کانال ازدواج معلولین لگدی به ساق پایم کوبید:زودتر بگو دیگه جونم رو گرفتی! می گه شاید ازدواج معلولین همه چی رو فهمیده و داره مثه خودمون، باهامون بازی می کنه! امکان داره ولی اگر در حد شک باشه می تونید، شک ازدواج معلولین رو برطرف کنید.